مناجات با خدا
کـولـه بـاری مملو از بار گـناه آورده ام باز هم در محضرت روی سیاه آورده ام ای الــه دردمـــنـــدان، دردمـــنــدی آمـــده خانـۀ دل را به خشت بی وفـایی ساخـتم غرق در بازی و صاحبخانه را نشناختم گـوشـۀ چـشـمی به احـوال پـریـشـانـم بکن بین عشاق هر کسی دلداده باشد بهتر است مستی ام وقتی که کوثر باده باشد بهتر است قامتم را حیف شد که معصیت خم کرده است کاسه های خالیم را میشود که پر کنی؟ عبد عاصی را حفاظت از بلا و ضر کنی؟ سـفـرۀ دل را اجـازه مـی دهـی تا وا کـنـم؟ مرغ بسـمل را مهـیای شبی پـرواز کن امشب آخر لطف کن در را به رویم باز کن حـتم دارم مرتضی پـشت و پـناهم می شود هر کجا خوردم زمین زینب مرا امداد داد گریه کردن را به من با گریه هایش یاد داد درد ها بسیار و درمان با دوای زینب است حرف زینب چون وسط آمد پریشانش شدم بی قرار صوت محزون حسین جانش شدم گریه بر او مثل گریه بر حسین است و حسن |